وجود جدی و فراگیر موسیقی در زندگی ما لازم می کند درباره آن بیشتر بدانیم!
گرایش به موسیقی
--------------------------------------------------------------------------------
درباره گرایش به آهنگ های دلنشین می توان گفت: چنین گرایشی طبیعی است و نیاز پاسخگویی را می طلبد. اما باید دانست چگونگی پاسخگویی به غرایز ابتدایی و نیازهای درونی تا میزانی مشترک میان تمامی اقوام و فرهنگ ها و پیروان ادیان است . مانند آن که استفاده از ((آب )) برای رفع تشنگی نزد همگان مشترک است . تفاوت از آنجا آغاز می شود که برای رفع این نیاز درونی و مشترک، نوشیدنی های متنوع پیشنهاد می شود.
پاسخگویی به نیاز اصیل و طبیعی بدون عوارض جانبی و ضررشان، کاری بس دشوار می باشد و تلاش همگانی را برای انتخاب صحیح و یا پیدا کردن جایگزین می طلبد.
دو نوع موسیقی
--------------------------------------------------------------------------------
موسیقی به طور کلی دارای دو نوع است:
1- موسیقی غنائی: هرگونه آهنگی است که به لحاظ شکل یا محتوا موجب تحریک شهوت و متناسب با مجالس گناه است . این گونه موسیقی , گاهی آرامش تخدیرگونه برای اعصاب دارد و گاهی هیجانات ناهنجار برای روان در پی دارد.
2- موسیقی غیرغنایی : شامل صداهای موزون طبیعت، مارش نظامی , صوت قرآنی , آواز حدی (برای تحریک حیوانات و دام ) می شود. این نوع موسیقی میتواند پاسخگوی گرایش طبیعی انسان به زیبایی های سمفونی و موزون باشد و با اجراهای متنوع می تواند جایگزین موسیقی غنایی باشد.
موسیقی حرام
--------------------------------------------------------------------------------
1 ) موسیقی مطرب یعنی آهنگهایی که موجب (تحریکات غیرارادی در شنونده شود) و انسان را از یاد خدا غافل میسازد. منظور از محرک بودن نیز نوعی و شأنی است؛ یعنی، به طور معمول چنین اثری را دارا باشد نه فقط نسبت به شخص خاص.
2 ) موسیقی همراه با مضامین لهوی که به گونهای موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانههای عاشقانه و اشعاری که در وصف زن، شراب و غیره است و از همین قسم است اشعاری که به هر نحو موجب ترویج باطل و مخالفت با حق باشد مانند توهین به مقدسات و یا در جهت تایید کفر و شرک و نظامهای فاسد و سردمداران آن باشد.
3 ) موسیقی در مجلس گناه و لهوولعب مانند آهنگهایی که در حال رقص یا نوشیدن شراب و غیره نواخته میشوند.
در هر صورت معیار در حرمت موسیقی مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامین فساد انگیز و اغوا کننده و طرب انگیز است و فرق نمیکند که از صدا و سیما باشد یا غیر آن. ایرانی باشد و یا غیرایرانی. همین طور فرقی بین رفع خستگی و غیر آن و برای خود یا دیگران در این حکم نیست و ملاک در تحریک شدن نوع مردم است نه شخص انسان
موسیقی و عقل
--------------------------------------------------------------------------------
تأثیرات موسیقی بر عقل
1. کاستی تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگیاش بتواند از چاشنیهای لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکهتاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» میشود.
«طَرب» تأثیری است فوقالعاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل میشود. و این پیشامد، باعث میشود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد.
جوانی که موسیقیگرا و «طَربخواه» است: برای زدودنِ افسردگیاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت میدهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی میکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسیقیگرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهای مجازی و آنی روی میآورد.
این چنین کسی که خواستهاش را در «موسیقی» میبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمیدهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟
پس: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست.
موسیقی عقل را به خواب میبرد: یعنی باعثِ اشتغالِ آدمی به اموری میشود که کمکم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمانها میشود.
شما دردی دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولی وقتی میبینی نوار موسیقی آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت میبینی و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا میکند و شما بیشتر به نوار رو میآورید... و این روند تا آنجا ادامه مییابد که از آهنگهای معمولی به تند و غربی و شرقیاش رو میکنی.
افلاطون میگوید: «وقتی ریتمِ موسیقی تغییر میکند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل میشود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقی حاکم است!
مثال
--------------------------------------------------------------------------------
بسیار مشاهده کردهایم که رانندهای جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش میخواهد بیرون از فضای عالم مادی دنیا پرواز کند. وقتی دقّت بیشتری میکنیم درمییابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقی است. آن هم آهنگی با ریتم هیجانآفرین و تحریکزا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقیاش، تندتر میگردد او بر تندی سرعتش میافزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگی اش مطابقِ استانداردهای رانندگی و ضوابط عقلی نمیراند. او را میبینی که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص میدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد.